محمدرضا شاه پهلوی (زاده ۴ آبان ۱۲۹۸ در تهران - درگذشت ۵ مرداد ۱۳۵۹ در قاهره) دومین پادشاه دودمان پهلوی و آخرین پادشاه ایران بود که از ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بر ایران حکومت کرد. محمدرضاشاه اولین بار در پی اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و دومین بار با کودتای ۲۸ مرداد به قدرت رسید و با انقلاب ۱۳۵۷ از حکومت برکنار شد.
او حاصل ازدواج رضاشاه و تاجالملوک آیرملو بود. در حالی که ۶ سال داشت، پدرش پادشاه شد و او به ولیعهدی ایران رسید. تحصیلات مقدماتی را در تهران و تحصیلات متوسطه را در سوئیس به اتمام رساند و در بازگشت به ایران با درجه ستوان دوم از دانشکده افسری فارغالتحصیل شد. در جنگ جهانی دوم و همزمان با اشغال ایران در ۲۲ سالگی به پادشاهی رسید و از ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ تا انقلاب ایران در سال ۵۷ بر ایران پادشاهی کرد. در آغاز قدرت کمی داشت، ولی با پایان اشغال ایران و خروج نیروهای خارجی از کشور، با پشتیبانی امریکا و با سیاست نخست وزیر وقت، قوام السلطنه به حکومت خودمختار در آذربایجان و کردستان خاتمه داد. همچنین زمینهایی که پدرش از مالکان آنها گرفته بود را به صاحبان پیشینشان بازگرداند.
مدتی پس از نجات از یک ترور نافرجام، با تشکیل مجلس سنا بر قدرت و اقتدار خود افزود. در دوران پادشاهی او، صنعت نفت ایران به رهبری محمد مصدق ملی شد. در سال ۱۳۳۲ سازمان اطلاعات و امنیت خارجی بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، کودتایی برای برکناری مصدق بهراه انداختند. با شکستخوردن کودتای ۲۵ مرداد، محمدرضا شاه ایران را ترک کرد و به ایتالیا رفت، ولی با موفقیت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مصدق برکنار شد و شاه باریدیگر به قدرت رسید.
شاه به توسعه اقتصادی و افرایش قدرت نظامی کشور علاقه داشت و بخش زیادی از درآمد نفتی کشور را صرف ارتش ایران مینمود. او تحت عنوان انقلاب سفید و با هدف رسمی قرار گرفتن ایران در بین مدرنترین کشورهای جهان تا پایان سدهٔ بیستم مجموعهای از اصلاحات اقتصادی-اجتماعی مانند اصلاحات ارضی را آغاز نمود. در دهه چهل و اوایل دهه پنجاه هجری شمسی، ایران رشد اقتصادی سریعی را شاهد بود. محمدرضا شاه نظام تکحزبی را در کشور حاکم کرد و عملاً در شانزده سال پایان پادشاهی تقریباً هیچیک از تصمیمات کلیدی کشوری بدون نظر مساعد او گرفته نمیشد. سرانجام او در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۵۷ و در پی اعتراضهای گسترشیافته مخالفان به رهبری روحالله خمینی، ایران را برای همیشه ترک کرد. وی در طول زندگی خود سه بار ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند شد.
وی در طول زندگی، چهار کتاب دربارهٔ زندگی خود و ایران نوشت که آخرین آنها اندکی پیش از مرگ وی به پایان رسید. او سرانجام در تاریخ ۵ مرداد ۱۳۵۹ در سن ۶۱ سالگی و در اثر سرطان غدد لنفاوی، در مصر درگذشت و در یکی از مهمترین مساجد قاهره به نام مسجد رفاعی به خاک سپرده شد
اموردهای مرتبط
اقدامات صنعتی-اقتصادی شاه
نوشتار اصلی: اقدامات محمدرضا پهلوی
محمدرضا شاه تمام وجهه و نظام پادشاهی خود را بر روی خارجساختن ایران از رده کشورهای توسعهنیافته و وارد شدن به رده کشورهای تازهصنعتیشده مانند کره جنوبی خرجنمود. او تلاش میکرد تا ایران را بهسوی «تمدن بزرگ» هدایت کند، اصطلاحی که در سال ۱۹۷۲ ابداع شد. توسعه اقتصادی یک استراتژی کلیدی در جهت نیل به این مقصود بود.۱۶۴ این رضاشاه بود که سیستم آموزشی و قضایی سکولار بهوجود آورد، اولین قدمها بهسوی بهبود آزادی و بهبود حقوق زنان را برداشت، زیرساختهای یک کشور صنعتی را بنیان نهاد و سنگبنای یک سیستم بهداشت عمومی را گذاشت. محمدرضاشاه سیاستهای مدرنسازی پدرش را دنبال نمود و توسعه بخشید. این توسعه در قالب موضوعاتی چون مبارزه علیه بیسوادی، ارائه سرویسهای بهداشتی و آموزشی برای نقاط روستایی، افزایش حقوق زنان، آزادسازی روستاییان از قید نظام قدیمی اربابرعیتی و بهوجود آوردن یک قشر متوسط متخصص از تکنوکراتها و بروکراتها (که بیشتر آنها در غرب تحصیل کرده بودند) بود. از دید توسعه اجتماعی شاه یک انقلابی بود اما هر چقدر که سیاستهای او انقلابیتر میشد، مخالفت علما و سایر گروههای ذینفع بیشتر میشد. با این وجود اصلاحات سیاسی شاه بسیار عقبتر از اصلاحات اجتماعی ایران بود.۱۶۵ شاه مردمسالاری را برای ایران تجویز نمیکرد و آن را یک مانع در برابر توسعه میدانست. او اعتقاد داشت که یک حکومت استبدادی مانند حکومت پدرش برای کشور مفیدتر است.۱۶۶ شاه حداقل در ۱۶ سال پایان پادشاهیاش، تصمیمگیرنده نهایی برای تمام تصمیمات کلیدی کشور بود.۱۶۷
بازدید رسمی از پالایشگاه آبادان
سال درآمد نفتی
(میلیون دلار) درصد درآمد نفتی در
تامین درآمدهای ارزی۱۶۸
۳۳–۳۴ ۳۴٫۴ ۱۵
۳۵–۳۶ ۱۸۱ ۴۳
۳۷–۳۸ ۳۴۴ ۶۰
۳۰–۴۰ ۳۵۹ ۶۰
۴۱–۴۲ ۴۳۷٫۲ ۷۰
۴۳–۴۴ ۵۵۵٫۴ ۷۶
۴۵–۴۶ ۹۶۸٫۵ ۶۵
۴۷–۴۸ ۹۵۸٫۵ ۵۳
۴۹–۵۰ ۱۲۰۰ ۵۴
۵۱–۵۲ ۲۵۰۰ ۵۸
۵۲–۵۳ ۵۰۰۰ ۶۶
۵۳–۵۴ ۱۸۰۰۰ ۷۲
۵۴–۵۵ ۲۰۰۰۰ ۷۲
طی دوران حکومت محمدرضا، ایران به چهارمین تولید کننده نفت و دومین صادر کننده بزرگ آن تبدیل شده بود. بر اساس موافقت نامه ۱۹۵۴/۱۳۳۳ کنسرسیوم نفت، سهم ایران از درآمدها به ۵۰ درصد رسید، اما بخش اساسی این افزایش بر اثر جنگ ۱۳۵۲/۱۹۵۴ اعراب و اسرائیل و چهار برابر شدن قیمت بینالمللی نفت بود که باعث شد کشورهای عضو سازمان نفت (اوپک) از این امتیاز بهرهمند شوند. بدین ترتیب درآمدهای نفتی ایران از مبلغ ۳۴ میلیون دلار در سالهای ۳۳–۳۴ شمسی به ۵ میلیارد دلار در سالهای ۵۲–۵۳ و حتی ۲۰ میلیارد دلار در سالهای ۵۴–۵۵ شمسی افزایش یافت. نفت طی این ۲۳ سال، ۵۵ میلیارد دلار نصیب ایران کرد. طی این سالها، به طور متوسط بیش از ۶۰ درصد درآمد دولت و ۷۰ درصد از درآمد ارزی سالانه این منبع تأمین میشد.۱۶۹
الگوی توسعه مورد نظر رژیم (تئوری اقتصادی رشد قطرهای) به طور اجتناب ناپذیری شکاف بین گروههای دارا و ندار را وسیعتر کرد. استراتژی رژیم سرازیر کردن ثروت نفتی به سوی نخبگان وابسته به دربار بود که بعدها کارخانهها، شرکتها و واحدهای گشت و صنعتی متعددی را تأسیس کردند. ثروت به لحاظ نظری به صورت قطرهای به پایین جریان مییافت، اما در عمل در ایران همانند بسیاری از کشورها، همچنان به بالا چسبیده بود و مسیرش به سوی ردههای پائین تر نردبان اجتماعی روز به روز کمتر میشود. ثروت، همانند یخ در آب گرم، در فرایند دست به دست شدن، ذوب میشد و نتیجه آن نیز چندان تعجب آور نبود. در دهه ۱۹۵۰/۱۳۳۰ ایران یکی از مشکل دارترین کشور جهان سوم به لحاظ توزیع نابرابر درآمدها بود. اما بنابر گزارش سازمان بینالمللی کار در دهه ۱۳۵۰/۱۹۷۰، به یکی از بدترین کشورهای جهان تبدیل شد. در خصوص توزیع درآمد، شواهد قطعی در دسترس نیست، اما بانک مرکزی ارزیابی را دربارهٔ هزینه خانوارهای شهری در سالهای ۱۳۳۸–۳۹ و سالهای ۱۳۵۲–۵۳ انجام داده است. مطابق این ارزیابی در سالهای ۳۸–۳۹، ۳۵٫۳ درصد از مجموع هزینهها مربوط به ۱۰ درصد بالایی ثروتمندها و تنها ۱٫۷ از هزینهها مربوط به ۱۰ درصد گروههای بسیار فقیر بود. ارقام مربوط به سالهای ۵۲–۵۳، وضعیت وخیم تری را نشان میدهد. بر مبنای این بررسی، ۳۷٫۹ درصد هزینهها مربوط به دهک بالایی جمعیت ثروتمند کشور است در حالی که این رقم برای ۱۰ درصد پائین فقیر، ۱٫۳ درصد بوده است. بر اساس یکی از اسناد فاش شده سازمان برنامه و بودجه سهم درآمدی ۲۰ درصد جمعیت ثروتمند شهری در سال ۱۳۵۲ و ۱۳۵۴ از ۵۷ درصد به ۶۳ درصد افزایش یافته است. مطابق این سند شکاف بین میزان مصرف جمعیت شهری و روستایی به شکل قابل توجهی وسیع تر شده بود. این نابرابریها به ویژه در تهران کاملاً محسوس بود. ثروتمندان شهر در کاخهای منطقه شمالی شهر زندگی میکردند در حالی که فقرا در آلونکهای حلبی آباد بدون هیچ گونه امکانات عمومی - به ویژه یک سیستم حمل و نقل مناسب - به سر میبردند. شایع بود که یکی از افراد خانواده سلطنتی در خصوص ترافیک تهران گفته بود: «اگر مردم حوصله ترافیک ندارند، چرا هلیکوپتر نمیخرند؟» به بیان یکی از نشریات پنتاگون، رونق درآمد نفت نابرابری و فساد را به یک نقطه جوش رسانده بود.۱۷۰
خانواده
محمدرضا پهلوی در کنار فرزندانش در کاخ سعدآباد
در میان اعضای خانواده، اشرف نزدیکترین شخص به محمدرضا بود.۱۷۱ همچنین محمدرضا تا پایان عمر رضاشاه، رابطه خود را با پدرش حفظ کرد. با اینحال محمدرضا آنچنان تحت تأثیر هیبت پدرش بود که بارها و در کتابهای گوناگون خود به هیبت او اشاره کردهاست.۱۷۲ او مجموعاً چهار خواهر و شش برادر داشت که فقط با شمس، اشرف و علیرضا مادر مشترک (تاجالملوک) داشت.۱۷۳ فرزندان او شهناز (از فوزیه)، رضا، فرحناز، علیرضا و لیلا (از فرح) بودند که در این میان رضا به ولیعهدی رسید.۱۷۴ علیرضا و لیلا سالها پس از مرگ شاه خودکشی کردند.۱۷۵
همسران
نوشتارهای اصلی: فوزیه و محمدرضا پهلوی، ثریا اسفندیاری و فرح پهلوی
ازدواج با فوزیه
ازدواج با ثریا
ازدواج با فرح
زمانی که محمدرضا به ۲۰ سالگی رسید، پدرش تصمیم گرفت تا وی ازدواج کند. ابتدا پرنسس اینگرید از سوئد (بعدها ملکه دانمارک) و سپس یک دختر ایرانی از خاندان قاجار برای او درنظر گرفته شدند؛ ولی او در سال ۱۳۱۸ خورشیدی، با فوزیه فؤاد، خواهر ملک فاروق پادشاه مصر در کاخ عابدین قاهره ازدواج کرد. گفته میشود که این ازدواج را مصطفی کمال آتاترک به رضاشاه پیشنهاد کردهاست. این ازدواج مغایر اصل ۳۷ قانون اساسی مشروطه بود که بر طبق آن، ملکه ایران باید ایرانیالاصل باشد. به همین دلیل، مجلس ایران قانونی را از تصویب گذراند که فوزیه را «ایرانیالاصل» اعلام میکرد.۱۷۶
روشن است که فوزیه، انتخاب محمدرضا نبود. فوزیه اگرچه زیبا بود، ولی سرد و دستنیافتنی بود. در آغاز، محمدرضا ناگزیر به پذیرفتن فوزیه به عنوان همسرش بود، ولی بعد از تولد دخترشان شهناز و پس از تبعید رضاشاه و آغاز پادشاهی محمدرضا، این اجبار رفع شد. با اینحال وقتی فوزیه به تنهایی به مصر رفت و محمدرضا را ترک کرد، او بیشترین تلاش ممکن را کرد تا فوزیه را بازگرداند. نامهها و سفرای زیادی نزد او و برادرش ملک فاروق به مصر فرستاد؛ ولی این تلاش بیفایده بود و آنان ۳ سال بعد از هم جدا شدند.۱۷۷
پس از طلاق از فوزیه، او پادشاهی مجرد بود. به گفته اشرف: «دخترها را برای او میآوردند، ولی او عاشق هیچکدام از این دخترها نمیشد. دخترها در لحظه ملاقات فکر میکردند که او دوستشان دارد؛ ولی این خیال خامی بیش نبود.» این نوع رابطه سطحی با دخترانی از این قبیل، به تدریج یکنواخت و کسلکننده شد.۱۷۸
محمدرضا ۷ سال پس از آنکه از فوزیه جدا شد، با ثریا اسفندیاری بختیاری ازدواج کرد. ثریا زنی بود که محمدرضا واقعاً عاشقش بود. به گفته اشرف: «شاه عاشق ثریا بود و اگر ثریا میتوانست برای او جانشینی بیاورد، آنان هیچگاه از هم جدا نمیشدند».۱۷۹ در آن زمان جانشینی مسئله مهمی بود و محمدرضا ناچار از ثریا جدا شد.۱۸۰
سومین همسر محمدرضا، فرح دیبا بود. او فرزند یک افسر ارتش بود. پدرش زمانی که فرح خیلی کوچک بود درگذشته بود. وی دانشجوی معماری در پاریس بود. خانواده او وضع مالی رضایتبخشی نداشتند. شهناز و شوهرش اردشیر زاهدی کسانی بودند که او را برای ازدواج به شاه معرفی کردند. پاسخ شاه به زاهدی چنین بود: «مجبورم به خاطر کشورم ازدواج کنم. پس چه بهتر که با کسی ازدواج کنم که دختر و مادرم هم او را پسندیدهاند.» اینبار شاه همسری غیرفعال نمیخواست و فرح هم چنین نبود.۱۸۱
شاه یکبار در مصاحبهای به اوریانا فالاچی گفته بود۱۸۲ که «در زندگی یک مرد، زن، به حساب نمیآید، مگر آنکه زیبا و جذاب بوده و خصوصیات زنانه خود را حفظ کرده باشد.»یادداشت ۷ اگرچه او بعدها در مصاحبه دیگری به باربارا والترز گفت۱۸۳ که دقیقاً همین کلمات را به کار نبردهاست.یادداشت ۸
به هرحال، برخی از دوستان نزدیک وی مانند اسدالله علم، به درخواست او ملاقاتهایی را با دخترانی ترتیب میدادهاند. ملاقاتهایی که همیشه شامل روابط جنسی نبودهاست.۱۸۴
دوستان
دوستان نزدیک دوران کودکی او را حسین فردوست (فرزند یک درجهدار جز) و مهرپور تیمورتاش (فرزند وزیر دربار) تشکیل میدادند. از این میان، محمدرضا به فردوست علاقه زیادی داشت. زمانی که در ۱۲ سالگی محمدرضا را برای ادامه تحصیل به سوئیس فرستادند، به اصرار او فردوست نیز وی را همراهی کرد.۱۸۵
ارنست پرون نیز یکی دیگر از دوستان نزدیک محمدرضا بود که در سوئیس با ولیعهد آشنا شد و با او به ایران بازگشت.۱۸۶ از حدود سال ۱۹۳۵ میلادی اولین اشارات به دوستی محمدرضا با ارنست پرون (پسر باغبان مدرسه لهروزه) در اسناد رسمی وجود دارد. پرون آشکارا همجنسگرا و با اعتقادات شدید کاتولیک بود و یکی از بحثبرانگیزترین شخصیتهای اطراف محمدرضا بود که نقش مهمی در زندگی وی داشت.۱۸۷ محمدرضا به مدت نزدیک دو دهه تقریباً هر روز پرون را ملاقات میکرد. اما چند ماه پس از سرنگونی مصدق در سال ۱۹۵۳ و زمانی که دوستی با پرون باعث به وجود آمدن دردسرهای سیاسی برای او شد، او به یکباره تمام تماس خود را با پرون قطع کرد.۱۸۸ نقش پرون در زندگی محمدرضا هیچگاه مشخص نبودهاست. دشمنان محمد رضا پهلوی همیشه علاقه داشتهاند تا این رابطه یک نوع رابطه همراه با «تعهد» نشان بدهند و سایرین نیز سعی داشتهاند انتخاب این دوست عجیب توسط محمدرضا را با استفاده از تئوریهای روانشناسی توجیه کنند.۱۸۹
حلقه دوستان نزدیک محمدرضا پهلوی در دوران بزرگسالی نیز چندان بزرگ نبود. یحیی عدل جراح معروف و عبدالکریم ایادی دو تن از دوستان نزدیک محمد رضا بودند. بخشی از دوستان او، از طریق حلقه اشرف به شاه نزدیک شدند و گروهی نیز به وسیله فرح به وی معرفی شدند. زمانی که فرح وارد دربار شد، گروه زیادی از دوستان و اقوام خود را نیز، به دربار وارد کرد. بعضی از آنان پیش از ورود به دربار، از منتقدان حکومتش بودند.۱۹۰
روشنفکران
به نظر میرسد او در سوئیس تا حدی با نویسندگان انگلیسی و آمریکایی آشنا شده و حتی آثاری از ویلیام شکسپیر را مطالعه نموده بود. او بعدها هیچگاه علاقهای به مطالعه آثار دانشورانه از خود نشان نداد.۱۹۱ عباس میلانی مینویسد که او در فرانسه و به همراه ارنست پرون، اشعار و ادبیات فرانسوی را مطالعه میکردهاست و رابله و دشاتوبریان را نویسندگان مورد علاقه خود معرفی کردهاست. او در دوره ولیعهدی به موسیقی سنتی ایرانی و غربی علاقه داشته و موتزارت و لیست، آهنگسازان مورد علاقه او بودهاند. این مطالعات در شعر و ادبیات در سالهای حضور ارنست پرون در دربار او نیز ادامه داشتهاست.۱۹۲
پس از رسیدن به پادشاهی، از وزیر دربار خواست تا علامه محمد قزوینی را به قصر دعوت کند. در اولین ملاقات شاه جوان از قزوینی و دوستانش خواست تا جلسات خود را در قصر او برگزار کنند تا او فقط شنونده باشد و از آنان بیاموزد. این جلسات هفتگی، سالها ادامه یافت و محمدرضا پهلوی از طریق این جلسات با فلسفه، تاریخ، فرهنگ و ادبیات فارسی و بهخصوص شعر حافظ آشنا شد. در طول دهههای چهل و پنجاه شمسی، افراد روشنفکر بیشتری در اطراف او بودند. او با گسترش اندیشه روشنفکرانه در اطراف خود موافقت کرد. او اعتقاد نداشت که روشنفکری خطری برای او و حکومت او باشد. در دهه پنجاه، او سلسله بحثهای میان سید حسین نصر و احسان نراقی را از تلویزیون دنبال میکرد. او بدون آنکه بداند واژه «غربزدگی» را جلال آلاحمد اشاعه داده و بدون آنکه کتابهای او را خوانده باشد از این واژه استفاده میکرد.۱۹۳
شاه همواره روشنفکران را مسخره میکرد.۱۹۴ شیوه استبداد روزافزون حکومت شاه پس از انقلاب سفید، هر چه بیشتر روشنفکران و جبهه ملی را با او بیگانه میکرد. آنان توجهی به توسعه اجتماعی و اقتصادی بهدست آمده نداشتند و بازگشت به یک نظام لیبرالتر و مطابق قانون اساسی و تغییر موضع طرفدار غرب محمدرضا پهلوی را خواستار بودند. قدرت جبهه ملی و روشنفکران با حمایت دانشجویان در ایران و جمعیت قابل توجه دانشجویان ایرانی در خارج از ایران افزوده شد. دانشجویان ایرانی جنبشهای انقلابی در الجزایر، کوبا، چین و جاهای دیگر را مطالعه کرده بودند و آثار علی شریعتی را مشتاقانه مطالعه میکردند. در نوامبر سال ٬۱۹۷۸ کریم سنجابی، رهبر جنبش ملی، خمینی را در پاریس ملاقات کرد و شرایط خمینی را پذیرفت. ائتلاف حاصل شده بین روشنفکران و دانشجویان و علمای مبارز در این زمان، سقوط شاه را اجتنابناپذیر کردهبود.۱۹۵
رسانهها
پرونده:1959-11-02 Iran.ogv
گزارش یونیورسال نیوزریل از مراسم جشن تولد ۴۰ سالگی شاه، ۱۹۵۹
اولین بار این مصدق بود که از رادیو ایران برای تنظیم افکار عمومی استفاده کرد.۱۹۶ کنفرانسهای مطبوعاتی محمدرضا پهلوی از اکتبر ۱۹۵۸ شروع شد.۱۹۷ تلاش او، بیشتر معطوف به رسانههای خارجی بود. از سقوط دولت مصدق تا انقلاب ۱۳۵۷، ایران در صدر اخبار مطبوعات آمریکایی قرار داشت. اوج توجه این رسانهها به ایران، اززمان تحریم نفتی اعراب تا ۱۳۵۶ بود.۱۹۸ شاه در برخورد با رسانهها متکبرانه و در نقش یک معلم به نظر میرسید.۱۹۹
منش و ویژگیها
بسیاری از ویژگیهای اخلاقی محمدرضا، نقطه مقابل پدرش بود. رضاشاه دارای طبعی خشن بود، ولی محمدرضا حتی در اوج قدرت خجالتی بود. او به اندازه پدرش سختگیر نبود. اگرچه مخالفتی هم با نظم و انضباط در زندگی نداشت. او معمولاً لباس معمولی میپوشید؛ ولی هرگاه لباس نظامی در بر میکرد، برخلاف پدرش آن را به انواع مدالها میآراست. او به غیر از مواقعی که در تعطیلات یا در سفر بود، اغلب اوقات خود را در دفترش میگذراند.۲۰۰
پرخور نبود، در هر وعده کم غذا میخورد و میان وعدهها چیزی نمیخورد. چیز بسیاری در بشقاب غذایش باقی نمیماند. به ندرت نوشیدنی الکلی مینوشید. به کلهپاچه (که بیشتر در خانه مادرش میخورد) علاقه داشت، اما این غذا با معدهاش سازگاری نداشت. جوجه و ماهی کبابشده را میپسندید.۲۰۱
اعتقاد به تئوری توطئه
نوشتارهای اصلی: نظریههای توطئه در ایران و پارانویای خاندان پهلوی
آخرین خاطرات شاه، پاسخ به تاریخ، مانند اثری کابوسگونه و طولانی مملو از چهرههای در سایه است که برای خنجر زدن به بیرون آمدهاند.۲۰۲
محمدرضا شاه نیز مانند پدرش، هم به سیاست انگلیس سخت ظنین بود و هم از آن وحشت داشت.۲۰۳ او متقاعد شدهبود که بریتانیا از طریق حزب توده، روحانیون عالی رتبه از جمله خمینی و رژیم بعث عراق، علیه او فعالیت مینماید. به همین نسبت وی اعتقاد داشت که روسها در جریان ناآرامیهای دانشجویی ایران دست دارند و شرکت نفتی، سازمانهای چریکی مسلمان و مارکسیست را در برابر رژیم وی تحریک میکند. او همچنین مظنون بود که یک نیروی پنهان، ایالات متحده آمریکا را تحت کنترل دارد، کندی و هر کس دیگری که در برابر آن قرار گرفت را به قتل میرساند.۲۰۴
بر اساس دیدگاه وی، بریتانیا به دلیل علاقهمندی به «سرک کشیدن در هر کاری» در ایجاد حزب توده دست داشت. تلاش برای ترور او در سال ۱۳۲۸ توطئهای بود که مشترکاً توسط حزب توده، روحانیون «محافظهکار افراطی» و انگلیسیها که دختر باغبان سفارتشان دوستدختر تروریست بود، و «دوست دارند نخود هر آشی بشوند»، به اجرا در آمد. مصدق نیز با وجود «ژست مردمی» خود، یک عامل انگلیسی بود و به این دلیل با پست نخستوزیری در زمان جنگ جهانی دوم موافقت کردهبود که تأئید ارباب خود را گرفته بود. شاپور بختیار (آخرین نخستوزیرش) نیز عامل شرکت بریتیش پترولیوم بود.۲۰۵
از نظر شاه، هدف اصلی انگلیسیها از حمله به ایران در سال ۱۳۲۰، رهایی از شر پدرش میداند، چون بهواسطه لغو امتیاز نفتی، خشم آنان برانگیخته شده بود.۲۰۶ به باور شاه، انگلیسیها همراه با شرکتهای نفتی و «روحانیون مرتجع»، عملاً انقلاب اسلامی را به تلافی دفاع او از اوپک و آرمان فلسطینیها طراحی کرده بودند. هم فلسطینیها و هم اسرائیلیها از شنیدن چنین سخنانی شگفت زده میشدند. شاه به هنگام مرگ مدعی شد که سیا به همراه امآیسیکس انقلاب ۱۳۵۷ را طراحی کردند. او لفاظانه میپرسد: «چه کسی پول تظاهراتی را داده که شرکت کنندگانش زلف سیاه و بلوند داشتهاند؟ این هیبت به ندرت در ایران دیده میشود.»۲۰۷ وی مدعی میشود که سرنگونی او توسط «ترکیب عجیبی» از نه تنها روحانیون، حزب توده و شرکای نفتی، بلکه توسط رسانههای غربی و نیز کابینههای کارتر و تاچر صورت گرفت.۲۰۸
ورزش و سرگرمی
محمدرضا، کاپیتان تیم فوتبال مدرسه توپ را در دست دارد.۲۰۹(فردوست نفر نخست سمت چپ)
در دوران تحصیل و در میان دروس، محمدرضا به ورزش علاقه زیادی داشت. کشتی و سوارکاری ورزشهای مورد علاقه وی بود. بعدها به فوتبال، چوگان و دوچرخهسواری نیز علاقهمند شد.۲۱۰ سوابق مدرسه له روزه، محمدرضا را یک ورزشکار عالی در فوتبال و شنا معرفی میکند.۲۱۱
او از جوانی تنیس بازی میکرد و این ورزش را تا زمانی که مشکل بینایی پیدا کرد، ادامه داد. همچنین اسکی را در نوجوانی در سوئیس آموخت. در بازگشت به ایران، چوبهای اسکی را بر دوشش میگذاشت و برای اسکی به تپه الهیه در شمال تهران میرفت. بعدها او اسکی را در کوههای البرز و پیستهای شمشک و دیزین در نزدیک تهران و همچنین کوههای آلپ در نزدیک ویلای خود در سن موریس سوئیس ادامه داد. او همچنین یک سوارکار ماهر بود. در رانندگی و خلبانی، به سرعت علاقه داشت.۲۱۲
از سالهای آغازین پادشاهی، او برنامه ناهار مردانه جمعهها را برقرار کرد. دوستانی مانند محمد خاتمی به این میهمانیها دعوت میشدند و به بازیهای ورزشی مانند والیبال میپرداختند. با گذر زمان، پوکر جای ورزش را گرفت. اگرچه گفته میشود که این بازیها بر سر پول بود، اما مبلغ قمار و شرطبندی، ناچیز بودهاست. پس از مدتی، به دلیل پخش شایعههایی، شرطبندی متوقف شد و مبلغ قمار در ورقبازی نیز به پول جزئی کاهش یافت.۲۱۳
باورهای دینی
محمدرضا پهلوی هنگام انجام فرایض حج
شاه در حال نمازخواندن
او خود را همانند پدرش یک «مؤمن واقعی» میدانست.۲۱۴به گفته افخمی با آنکه خانواده محمدرضا چندان مذهبی نبودند، ولی محمدرضا در کودکی تحت تأثیر جامعه مذهبی ایران و افسانههای مذهبیای که اقوام، خدمتکاران و دایههایش برای او میگفتند، به تدریج با حماسههای ایرانی-اسلامی آشنا شد. به گفته اشرف، بعضی از این داستانها هیچگاه از ذهن محمدرضا پاک نشدند.۲۱۵ مادر محمدرضا برخلاف رضاشاه بسیار مذهبی بود. محمدرضا که بیشتر دوران کودکیاش را در کنار مادرش بود، تحت تأثیر عقاید مادرش گرایشهایی مذهبی یافت.۲۱۶کدام صفحه؟ او در سن نوجوانی و زمانی که در سوئیس بود، نمازهای یومیه را به جا میآورد.۲۱۷ ولی آبراهامیان میگوید که رضاشاه هم مذهبی بود. یکی از دلایل خود را اسامی شیعی فرزندان رضاشاه (مثل محمدرضا، غلامرضا، علیرضا، احمدرضا، عبدالرضا و حمیدرضا) میداند.۲۱۸
ریشه گرایش مذهبی او همچنین به بنیه جسمی ضعیف او در خردسالی بازمیگردد. او یکبار در کودکی به بیماری سخت تیفوئید مبتلا شد. زمانی که پزشک گفته بود: «تنها کار دیگری که از دست ما برمیآید دعا کردن است» او در یک رؤیا، علی بن ابیطالب را دید که برای او داروی شفابخشی آورد. سالها بعد، محمدرضا باور داشت که ارتباطی میان آن مکاشفه و بهبودیاش وجود داشتهاست. او از دو مکاشفه مشابه دیگر نیز در زندگی خود یاد کردهاست. او زمانی را به یاد میآورد که زمانی که سوار بر اسب به امامزاده داوود سفر میکرد، سقوط کرد. او در رؤیا دید که ابوالفضل العباس او را از سقوط نجات داد. پدرش این رؤیا را هیچگاه باور نکرد. او مکاشفه دیگری را اینبار دربارهٔ ملاقات با امام زمان در کتاب خود تعریف کردهاست.۲۱۹
در مصاحبهای که اندکی قبل از مرگ وی در قاهره انجام شد، محمدرضا عنوان کرد که اعتقادات مذهبی، بخش قلبی و روحانی هر جامعهاست و بدون آن جامعه به انحطاط کشیده خواهد شد. او در این مصاحبه ادیان واقعی را بهترین تضمین سلامت اخلاقی و استحکام روحانی جامعه دانست.۲۲۰
سیاست در برابر اسلام و روحانیان
دیدار شاه با روحانیون شیراز و اصفهان، ۱۳۳۴
او روش رضاشاه را در قلع و قمع روحانیت شیعه در پیش نگرفت و به آنان (همچون سید حسین طباطبایی بروجردی) احترام میگذاشت. اما پس از مرگ بروجردی و مرجعیت روحالله خمینی فاصلهاش با روحانیت شیعه زیاد شد. مخالفت خمینی با اصول انقلاب سفید در سال ۱۳۴۲ سرآغاز این فاصله بود که به قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ منجر شد.۲۲۱
محمدرضا پهلوی چند سال پس از رسیدن به سلطنت چنین ادعا کرد که «عقاید اسلامی راه نجات بشریت است». او روحانیت را متحد خود در برابر نفوذ کمونیسم میدانست و به توسعه مساجد در کشور کمک کرد بهطوریکه تا سال ۱۹۶۰ میلادی تعداد مساجد به ۵۵٬۰۰۰ (و حتی بنابر آمارهای دیگر به ۷۵ هزار) و تعداد حوزهها از ۱۵۴ به ۲۱۴ عدد رسید. این افزایش در نیمه دوم پادشاهی او حتی بیشتر بود. او روحانیان را قلباً طرفدار سلطنت میدانست و بارها بیان کرده بود که روحانیان تنها سنگر قابل اطمینان در برابر «سکولار» شدن و «کمونیستی» شدن ایران هستند.۲۲۲ با شروع سیاستهای محمدرضا برای مدرن سازی ایران، او به درستی دریافته بود که علما مهمترین مانع در سر راه برنامههای توسعه او برای پیشرفت کشور ایران هستند؛ ولی او قدرت علما را برای به جنبش در آوردن تودهها علیه حاکمی که برچسب «دشمن اسلام» به او خورده بود، دست کم گرفتهبود.۲۲۳
دارایی و سرمایه
نوشتار اصلی: دارایی و اموال خاندان پهلوی
طبق یک ارزیابی داخلی سفارت انگلیس در ۷ اوت ۱۹۵۸، دست شاه، خانواده و دوستان او تنها از شاخههای اندکی از فعالیتهای اقتصادی کوتاه مانده بود. این گزارش به علاقه مستقیم و شخصی محمدرضا به فعالیتهای بانکی، نشر، تجارت در سطح خرد و کلان، حمل و نقل، صنعت ساخت، صنایع جدید، هتلها، فعالیتهای کشاورزی و حتی مسکنسازی اشارهمیکند. طبق این گزارش صددرصد سهام بانک عمران، چهل و نه درصد سهام یک کمپانی جدید برای کارهای آبیاری و قایقسازی و تعمیرات در دریای خزر متعلق به شاه بود. این گزارش تخمین میزند که شاه صاحب ۱۳ هتل و ۴ هتل دیگر در حال ساخت است و گفته میشود که شاه سهامدار یک کارخانه کود شیمیایی، یک کارخانه سیمان یک سیلوی غله و یک کارخانه چغندر قند است.۲۲۴ بنابر یک گزارش مشترک سفارت آمریکا و انگلیس، شاه در این زمان در تجارت فعال میباشد و کمپانی واردات «ماه» را صاحب میباشد که در ابتدا به کار واردات از انگلیس میپرداخت و در حال حاضر در طرحهای برق رسانی میپردازد. همین کمپانی در ساخت یک پل بر روی رود کارون و طرحهای اکتشافی اورانیوم فعال میباشد. این گزارش از دخیل بودن شاه در طرحهای تولید دارو و کنترل او بر سازمان ملی کشتیرانی حکایت میکند. تمام ثروت شاه در این زمان ۱۵۷ میلیون دلار برآورد شده بود. این رقم پول نقدی که شاه در خارج از ایران صاحب بود را شامل نمیشد. چند سال بعد مهدی سمیعی، مشاور مورد اعتماد شاه، از یک بانکدار آمریکایی شنیده بود که شاه بیش از ۱۲۰ میلیون دلار در حسابهای مختلفش دارد. هنگامی که شایعات مخرب در مورد فساد خاندان سلطنتی افزایش یافت، در تاریخ ۴ اکتبر ۱۹۶۱ شاه بنیاد غیرانتفاعی پهلوی را تأسیس نمود و تمام شرکتهای خود از جمله بانک عمران را وقف این سازمان نمود. به علاوه حدود دو هزار روستا را که از پدرش به ارث برده بود با قیمتی نازل و یا به رایگان به روستاییان شاغل در آن بخشید.۲۲۵
ثروتی که شاه از خود باقی گذاشت شبکه پیچیدهای از شرکتها، بنیادها، حسابهای بانکی، زمینهایی در کوستا دل سول اسپانیایادداشت ۹ و همچنین شالهای به نام «ویلای سوورتا» برای اسکی در شهر سنموریس در کشور سوئیس بود.۲۲۶
قرار بود که طبق خواسته شاه، ثروتش به نسبت زیر تقسیم شود: ۲۰٪ به فرح دیبا، ۲۰٪ به پسر بزرگش رضا، ۱۵٪ به فرحناز، ۱۵٪ به لیلا، ۲۰٪ به علیرضا پسر دیگر شاه، ۸٪ به شهناز و ۲٪ به نوهاش مهناز زاهدی. ارزش ثروت تقسیم شده شاه از ۳۰ میلیارد دلار بر طبق برآورد جمهوری اسلامی ایران تا ۱۲۰ میلیون دلار بر طبق گفته بعضی وابستگان به خانوده پهلوی متغیر است. عباس میلانی رقمی نزدیک به ۱ میلیارد دلار را نزدیکتر به واقعیت میداند.۲۲۷ دومین منبع ثروت شاه درآمد نفت بود. به گفته یک اقتصاددان معتبر غربی،چه کسی؟ در چند سال آخر سلطنت مقدار بسیار زیادی پول -احتمالاً به اندازه ۲ میلیارد دلار- مستقیماً از درآمدهای نفتی به حسابهای مخفی خارج از کشور خاندان سلطنتی واریز شد. منابع غربی ثروت خانواده پهلوی در ایران و خارج را بین ۵ تا ۲۰ میلیارد دلار برآورد میکردند.۲۲۸
کتابشناسی
مأموریت برای وطنم
انقلاب سفید
به سوی تمدن بزرگ: عباس میلانی به نقل از امیرعباس هویدا مینویسد که شاه این کتاب را، به کمک شجاع الدین شفا نوشته است.۲۲۹
پاسخ به تاریخ
